گلشیدگلشید، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

عشق نو پای زندگی ما

دقایقی از سفر یزد

توی بغلم بودی و داشتیم توی زندان اسکندر یزد میچرخیدیم که یهو با دیدن یه پسر بچه ٣-۴ ساله, محکم پاهاتو بهم کوبوندی و بهم فهموندی که بذارمت زمین! بعد روبروش ایستادی و دقیقا حرکاتش رو تکرار کردی, اول زیپ کاپشنت رو باز کردی, و دو طرف کاپشنت رو با دست گرفتی (درست مثل کورش ٣-۴ ساله)... بعد دنبالش راه افتادی .... کوروش به دنبال مامانش و تو دنبال کوروش! کورش روی صندلی چوبی تزیینی نشست و مامانش ازش عکس گرفت... تو هم خواستی که روی صندلی بشینی و عکس بگیری, اما نه به تنهایی! خواستی که کورش هم کنار تو وایسه!  و من یه عکس خوشکل از گلشید و کورش گرفتم...   یزد - ٢٧ دی ١٣٩٢
30 دی 1392

یکی از هزاران خاطره ی قشنگ

دیشب کشف جدیدی داشتی! در حین انجام بازی و گردش متوجه لکه ای دایره ای شکل روی بازوی چپت شدی... این دایره, یادگاری واکسن بدو تولدت بود که با دیدنش ترسیده بودی ... تمام مدت انگشت اشاره ات را رویش نگه داشته و فشار میدادی, و به هیچ قیمتی حاضر به ول کردنش نیودی! حتی شام هم در همان پوزیشن خوردی! تصور کن!   ٢٢ دی ١٣٩٢
25 دی 1392

اولین کلمه!

عاشق زبان شیرینت هستم وقتی صدایم میکنی.... تمام شادیهای دنیا مال من میشود وقتی زیبا میگویی ماما...  امین رو هم امو (amo) صدا میکنی! اولین کلمه ای را که حدود سه ماه پیش تکرار کردی , افتاد بود.... که آپتاد می گفتی.... آشغال : آخال انار : آنا آب : آب شیر : ش ش توپ : توب , بعضی وقتا هم بوپ!  
15 دی 1392
1